آن که نامش جان جانان است آن جانان ماست
آن که قربان می شود هر دم به جانان، جان ماست
مشرب ما ترک دنیا، مذهب ما نفی غیر
دین ما اثبات حق و کفر ما ایمان ماست
ما به دشت بیخودی و بی غمی خو کرده ایم
صحبت اهل تکلف قید ما زندان ماست
خلعت ما خرقه و تاج کیانی ترک سر
مفلسی ها دستگاه، افتادگی ها شأن ماست
زنده می گردد دل افسرده از فریاد و آه
هر کجا چشمی است گریان، چشمهٔ حیوان ماست
زاد ما افلاس و راه ما طریق فقر [و] عشق
در جگر هر کس ندارد آه از یاران ماست
حیله های نفس دون ما را سعیدا [خوار] کرد
گر بمیرد نفس روبه، شیر در فرمان ماست