کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آهنگ جانان کرد جان ایمطرب آهنگی بس است
    دیوانه شد دل زان پری دیوانه را رنگی بسست
    ما مست پیغام وئیم شیدای دشنام وئیم
    صلح از برای مدعی ما را از او جنگی بس است
    کی بیخودان بوی او دارند تاب روی او
    در دست ما آشفتگان از زلفش آونگی بس است
    مطرب نوا را ساز کن برگ و نوا آغاز کن
    گو جان و دل پرواز کن ما را بت سنگی بس است
    سنگین دلا سنگین دلا با ما مکن جور و جفا
    ماخستگان نازک دلیم این شیشه راسنگی بس است
    دل بیخودی آغاز کرد آهنگ رفتن ساز کرد
    یا آه درد آلوده یا نغمه چنگی بس است
    از عشق جانان سرخوشیم بگذار تا خواری کشیم
    تا می نمیخواهیم ما عشاق را ننگی بس است
    ما در درون دل خوشیم گودر برون تنگی کشیم
    وسعت جه باشد سینه را جا کلبهٔ تنگی بس است
    هر کس بود در کار خود فیض و خیال یار خود
    زهاد را بوئی بس و عباد را رنگی بس است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha