حور ار چه دارد دلبری اما تو چیزی دیگری
داند پری افسونگری اما تو چیزی دیگری
مهر ار چه شد گرم وفا ماه ار چو شد محو صفا
حور ار چه شد غرق حیا اما تو چیزی دیگری
بس در چمن گلها دمید بس سرو بستان قد کشید
بس چشم گردون حسن دید اما تو چیزی دیگری
بس مهوش گل پیرهن شکر لب سیمین ذقن
شد فتنه هر مرد و زن اما تو چیزی دیگری
بس زلف مشکین دیدهام بس سیب سیمین دیدهام
بس شور و شیرین دیدهام اما تو چیزی دیگری
خورشید رویان دیدهایم زنجیر مویان دیدهام
رشک نکویان دیدهام اما تو چیزی دیگری
بس روی زیبا دیدهام بس قد و بالا دیدهام
بس مهر سیما دیدهام اما تو چیزی دیگری
بس دلبر دمساز هست افسونگر غماز هست
عشوه ده طناز هست اما تو چیزی دیگری
بس روی گلگون دیدهام بس قد موزون دیدهام
بس صنع بیچون دیدهام اما تو چیزی دیگری
شیرین شورانگیز هست بر ماه عنبر بین هست
وز لعل شکر ریز هست اما تو چیز دیگری
فیض ار چه دُرها سفته اند اشعار نیکو گفتهاند
صاحبدلان پذرفتهاند اما تو چیزی دیگری