کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جدا شد از بر من آن انسی روحانی
    شدم اسیر بلای فراق جسمانی
    برفت یار و از او ماند حسرتی در دل
    من و خیال وی و گفتگوی پنهانی
    برفت روشنی چشم و شد جهان تیره
    نه شب شناسم و نه روز از پریشانی
    بود که بار دگر خدمتش شود روزی
    کنم بطلعت او باز دیده نورانی
    شود که باز به بینم لقای میمونش
    وصال او بمن و من بوصلش ارزانی
    بود بنامهٔ مشگین اوفتد نظرم
    کشم بدیده از آن سرمهٔ سلیمانی
    بدیدن خط او دیده‌ام شود روشن
    بخواندن سخنانش کنم گل ‌افشانی
    بیا وصال که تا زندگی ز سر گیرم
    برو فراق ببر از برم گران جانی
    ز فیض تا نفسی هست مژده وصلی
    که عن قریب رود زین سراچهٔ فانی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha