فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۹۲۵: جدا شد از بر من آن انسی روحانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جدا شد از بر من آن انسی روحانی شدم اسیر بلای فراق جسمانی برفت یار و از او ماند حسرتی در دل من و خیال وی و گفتگوی پنهانی برفت روشنی چشم و شد جهان تیره نه شب شناسم و نه روز از پریشانی بود که بار دگر خدمتش شود روزی کنم بطلعت او باز دیده نورانی شود که باز به بینم لقای میمونش وصال او بمن و من بوصلش ارزانی بود بنامهٔ مشگین اوفتد نظرم کشم بدیده از آن سرمهٔ سلیمانی بدیدن خط او دیده ام شود روشن بخواندن سخنانش کنم گل افشانی بیا وصال که تا زندگی ز سر گیرم برو فراق ببر از برم گران جانی ز فیض تا نفسی هست مژده وصلی که عن قریب رود زین سراچهٔ فانی فیض کاشانی