فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۸۴: آهنگ جانان کرد جان ایمطرب آهنگی بس است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آهنگ جانان کرد جان ایمطرب آهنگی بس است دیوانه شد دل زان پری دیوانه را رنگی بسست ما مست پیغام وئیم شیدای دشنام وئیم صلح از برای مدعی ما را از او جنگی بس است کی بیخودان بوی او دارند تاب روی او در دست ما آشفتگان از زلفش آونگی بس است مطرب نوا را ساز کن برگ و نوا آغاز کن گو جان و دل پرواز کن ما را بت سنگی بس است سنگین دلا سنگین دلا با ما مکن جور و جفا ماخستگان نازک دلیم این شیشه راسنگی بس است دل بیخودی آغاز کرد آهنگ رفتن ساز کرد یا آه درد آلوده یا نغمه چنگی بس است از عشق جانان سرخوشیم بگذار تا خواری کشیم تا می نمیخواهیم ما عشاق را ننگی بس است ما در درون دل خوشیم گودر برون تنگی کشیم وسعت جه باشد سینه را جا کلبهٔ تنگی بس است هر کس بود در کار خود فیض و خیال یار خود زهاد را بوئی بس و عباد را رنگی بس است فیض کاشانی