کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل برد از من ترک قباپوش
    بسته کمر من در خیل هندوش
    از حد چو بگذشت ایام هجرش
    در خفیه رفتم تا بر سر کوش
    گفتم وصالت گفتا رخ دوست
    تا وقتش آید اکنون تو میکوش
    گفتم نگاهی گفتا که زود است
    چندی بحسرت خون جگر نوش
    گفتم که لطفی گفتا که خامی
    در دیگ قهرم یکچند میجوش
    گفتم که زلفت زد راه دینم
    گفتا چه دینی پر زهد مفروش
    گفتم که خون شد دل در غمت گفت
    در یاد ما کن دل را فراموش
    گفتم که هجرت بنیاد ما کند
    گفتا که ای فیض بیهوده مخروش
    رفتم که دیگر حرفی بگویم
    بر لب زد انگشت یعنی که خاموش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha