کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بیا ساقی بده جامی از آن می
    که جان عاشقان از وی بود حی
    از آن می کآورد جان در تن من
    کند یکجرعه‌اش لاشیء را شیء
    اگر زاهد کشد در رقص آید
    بخاک مرده گر ریزی شود حی
    از آن می کز فروغش شب شود روز
    سیه دل را کند خورشید بی فی
    مئی کز من مرا بخشد خلاصی
    سرا پایم شود فانی از آن می
    بیا ساقی مرا از خویش برهان
    مگر طرفی ببندم از خود وی
    نه تاب وصل او دارم نه هجران
    نه با وی می‌توان بودن نه بی وی
    بیا می ده مرا از خویش بستان
    مگو چون و مگو چند و مگو کی
    پیاپی ده که عشق آندم گواراست
    که در کف جام می‌آرد پیاپی
    مکن داغم مگو کی، دمبدم ده
    دل مستان ندارد طاقت وی
    چه می‌پائی بده ساقی شرابی
    چه میخواری قفا مطرب بزن نی
    بیا مطرب بزن بر تار دستی
    بیا ساقی بده جامی پر از می
    بده ساقی شرابی از بط و خم
    بزن مطرب نوای بربط و نی
    میفکن عیش فصلی را بفصلی
    ز کف مگذار می در بهمن و دی
    بهاری کن سراسر عمر را فیض
    ز روی ساقی و جام پیاپی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha