کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل چه بستم در تو رستم از خودی
    با تو پیوستم گسستم از خودی
    در ره عشقت بسر گشتم بسی
    تا شدم بی خویش رستم از خودی
    رفته رفته با تو پیوستم ز خود
    تار و پود خود گسستم از خودی
    آتش عشقت بجانم در گرفت
    سوختم یکبار جستم از خودی
    صد بیابان راه بود از من بتو
    کوهها بر خویش بستم از خودی
    چون شدم آگاه افکندم ز خود
    ورنه خود را می‌شکستم از خودی
    قبلهٔ خود کرده بودم خویش را
    دیدم آخر بت پرستم از خودی
    ناله کردم کی خدا رحمی بکن
    زودتر بگسل تو دستم از خودی
    بیخودم کن از خودم آزاد کن
    زانکه بر خود پرده بستم از خودی
    گر ز خود بیخود شوم آگه شوم
    غافلم تا با خودستم از خودی
    با خود آیم بیخود‌آیم گر ز خود
    با خدایم چون گسستم از خودی
    با خدا فیضی برم از خود مگر
    بی خدا طرفی نه بستم از خودی
    از خدا در بی خودی آگه شدم
    چون خدا بگسست دستم از خودی
    از خودی در بی خودی واقع شدم
    زان شدم واقف که رستم از خودی
    نه خودی دارم کنون نه بیخودی
    نه ز خود آگه نه مستم از خودی
    من ندانم کیستم یا چیستم
    این قدر دانم که رستم از خودی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha