کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رسید از دوست پیغامی که مستانرا نظر کردم
    شدم من مست پیغامش ز خود بیخود سفر کردم
    چوره بردم بکوی دوست کی گنجم دگر درپوست
    بیفکندم ز خود خود را رهش را پا ز سر کردم
    چوجان آهنگ‌جانان کرد وصل دوست شد نزدیک
    ز پا تا سر بصر گشتم سراسر تن نظر کردم
    بیاد دوست چون افتم ز چشمانم گهر ریزد
    سرشگم را بدریای خیال او گهر کردم
    ز جانم بر زبان گر چشمهٔ حکمت شود جاری
    از آن زاری مدد یابم که در وقت سحر کردم
    قضا افکند هر گه سوی من تیر فراموشی
    بیادش تازه کردم جان خیالش را سپر کردم
    بدستم خیری ار جاری شود زان منبع خیر است
    ز من گر طاعتی آید نه پنداری هنر کردم
    شراری از دمم تا کم نگردد از دم سردی
    بهر جا زاهد خشکی که دیدم زو حذر کردم
    اگر بیوقت و بیجا فیض رازی گفت معذور است
    هجوم غم چو جا را تنگ کرد از دل بدر کردم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha