چشم خوش پر شعبده مست تو نازم
و آن غمزهٔ خونریز زبردست تو نازم
بستی چو گشادی گره از زلف بر ابرو
قربان گشاد تو شوم بست تو نازم
دلهای خلایق همه از پای در افتاد
زان شانه که بر زلف زدی دست تو نازم
برخواست ز جام غم و پیکان تو بنشست
تیری که زدی بر دل من شست تو نازم
از پای در افتاد هر آنکس که سری داشت
طرز نگه چشم سیه مست تو نازم
زد بر صف عشاق وصف خویش نگه داشت
خونریزی مژگان زبر دست تو نازم
کردی نگهی خفیه دل فیض ربودی
چشم خوش پر شعبدهٔ مست تو نازم