کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چاره‌ها رفت ز دست دل بیچاره من
    تو بیا چارهٔ من شو که توئی چاره من
    در بیابان طلب بیسر و پا می‌گردد
    که ترا میطلبد این دل آوارهٔ من
    در طلب پا نکشم در رهش ار سر برود
    تا نیاید بکف آن دلبر عیارهٔ من
    پخت در بوتهٔ سوداش دل خام طمع
    سوخت در آتش هجرش جگر پاره من
    جوی گردیده روان بود شرر گشت کنون
    بدر و دشت زد آتش دل چو پاره من
    شاد و خرم خورد از شهد و شکر شیرین‌تر
    هر غمی کز تو رسد این دل غمخوارهٔ من
    گر تو صد بار برانی ز در خود دلرا
    باز سوی تو گراید دل خود کارهٔ من
    پارهای دل صد پاره بصد پاره شود
    گر تو یکبار بگوئی دل صد پارهٔ من
    هر کجا میکشیش بر اثرت می‌آید
    سر نهاده است ترا این دل بیچارهٔ من
    من نه آنم که ز سودای تو دل بردارم
    عقل افسون چه دمد بیهده درباره من
    میبرد لعل لبت دم بدم از دست مرا
    میشود ساقی من مانع نظاره من
    تا کی از غنچه خاموش تو در هم باشیم
    ای خوش آندم که بدشنام کنی چارهٔ من
    میخورم خون جگر دم بدم از دست غمت
    کرده خو با غم تو این دل خونخوارهٔ من
    دل من پا نکشد از در میخانه به پند
    ناصحا دست بدار از دل می خوره من
    سرنوشت دل من رندی و بی‌پروائیست
    طمع زهد مدار از دل این کاره من
    یارد حق چون نکنی شاعریت آید فیض
    بار بیکار بکش ای دل بیکارهٔ من

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha