فیض کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۴۸۷: دل از من برد ترک قباپوش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل برد از من ترک قباپوش بسته کمر من در خیل هندوش از حد چو بگذشت ایام هجرش در خفیه رفتم تا بر سر کوش گفتم وصالت گفتا رخ دوست تا وقتش آید اکنون تو میکوش گفتم نگاهی گفتا که زود است چندی بحسرت خون جگر نوش گفتم که لطفی گفتا که خامی در دیگ قهرم یکچند میجوش گفتم که زلفت زد راه دینم گفتا چه دینی پر زهد مفروش گفتم که خون شد دل در غمت گفت در یاد ما کن دل را فراموش گفتم که هجرت بنیاد ما کند گفتا که ای فیض بیهوده مخروش رفتم که دیگر حرفی بگویم بر لب زد انگشت یعنی که خاموش فیض کاشانی