از بوی می عشق برنگ آمدهام
باز شه عشق را بچنگ آمدهام
کی باشد عاشقی دچارم گردد
از صحبت عاقالان بتنگ آمدهام
شد خسته بخار زهد اول قدمم
ره را همگی بپای لنگ آمدهام
مقصد بنگر ز سختی راه مپرس
در هر قدمی پای بسنگ آمدهام
عمرم به شتاب رفت هنگام شباب
پیرانه سر این ره به درنگ آمدهام
در صورت اگر بعاقلان می مانم
در معنی لیک شوخ و شنگ آمدهام
در سینهٔ دوستان سردوم چونفیض
در دیدهٔ دشمنان خدنگ آمدهام