کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گفتم مگر ز رویت زاهد خبر ندارد
    گفتا که تاب خورشید هر بی بصر ندارد
    گفتم بکوی عشقت پایم بگل فرو شد
    گفتا که کوچه عشق راهی بدر ندارد
    گفتم سرای دل را ره کو و در کدام است
    گفتا بدل رهی نیست این خانه در ندارد
    گفتم تو گوی خوبی از دلبران ربودی
    گفتا که مادر دهر چون من پسر ندارد
    گفتم که بر فلک هست خورشید و ماه تابان
    گفتا که همچو روئی شمس و قمر ندارد
    گفتم رهی بکویت بنمای اهل دل را
    گفتا که راه عشقست راهی دگر ندارد
    گفتم که از غم تو تا چند زار نالم
    گفتا که در دل ما زاری اثر ندارد
    گفتم که فیض در عشق از خویش بیخبر شد
    گفتا کسیست عاشق کز خود خبر ندارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha