داد از غم عشقت ای صنم داد
فریاد ز تو هزار فریاد
بیمارت را نمیکنی به
غمناکت را نمیکنی شاد
بر نالهٔ من نمیکنی رحم
وز روز جزا نمیکنی یاد
داد از تو کجا برم که جز تو
کس نتواند داد من داد
من در غم تو تو لا ابالی
انی فی داد و انت فی واد
یکباره بیا بریو خونم
از من تسلیم و از تو بی داد
تا کی دل فیض ای ستمگر
در بند غم تو و تو آزاد