کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خنگ آنکو دلش شد از جهان سرد
    روانش یافت از برد الیقین برد
    تعلقها بدل خاریست یک یک
    خوش آنکو از دلش خاری بر آورد
    نمیدانم چسان می‌بایدم زیست
    شود تا ما سوی الله بر دلم سرد
    نمی‌دانم چه حلیت باید اندوخت
    بر آرم تا ز خارستان دل و درد
    نمی‌دانم که خواهم باخت یا برد
    بریزم رو برو بر تخته نرد
    نمی‌دانم چه می‌باید مرا گفت
    نمی‌دانم چه می‌باید مرا کرد
    ز گرمیهای خامان سوخت جانم
    دلم افسرد از گفتار دم سرد
    خداوندا مرا بینائیی ده
    ندانم که چه باید گفت و چون کرد
    نمیسازد ترا جز نیستی فیض
    بر آور از نهاد خویشتن گرد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha