کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون توان بود در آنجای که آسایش نیست
    یا بگنجید بسوفار که گنجایش نیست
    چه دهی دل بسرائی که دل از وی بکند
    یا نهی رخت بدان خانه که آسایش نیست
    هر که او عاقبت اندیش بود دل ننهد
    در مقامی که بقا را ره گنجایش نیست
    نعمت دینی دون هیچ نگیرد دستت
    بعبث دست میالا که جز آلایش نیست
    مال و جاهی که بر آن روز بروز افزائی
    کاهش جان بود آن مایهٔ افزایش نیست
    خویشتن را بفسون و حیل آراسته است
    نخری عشوهٔ دنیا که جز آرایش نیست
    هر که را زینت این زال دل از جا ببرد
    خون رود از نظر و فرصت پالایش نیست
    دست مشاطه نیارد رخ دنیا آراست
    زال بد منظر دون قابل آرایش نیست
    هست زندان خردمند و بهشت نادان
    نزد ارباب بصر قابل آسایش نیست
    هر چه در دین کندت سود بجا آور زود
    ور زیانست بمان حاجت فرمایش نیست
    طاعت حق کن و بگذر ز شمار طاعت
    ره مپیما و برو فرصت پیمایش نیست
    منشین شاد و مجو خاطر جمع و دل خوش
    فیض ازین مرحله کاین منزل آسایش نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha