کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صبح آن که داشت پیش تو جام شراب را
    در آتش از رخ تو نشاند آفتاب را
    مه نیز تافتد ز تو در بحر اضطراب
    شب جام‌گیر و برفکن از رخ نقاب را
    ممنون ساقیم که به روی تو پاک ساخت
    زان آب شعلهٔ رنگ نقاب حجاب را
    ای تیر غمزه کرده به الماس خشم تیز
    دریاب نیم کشته ز هر عتاب را
    از هم سرو تن و دل و جان می‌برند و نیست
    جز لشگر غمت سبب انقلاب را
    در من فکند دیدن او لرزه وای اگر
    داند که چیست واسطهٔ اضطراب را
    دیدیم چشم جادوی آن مه شبی به خواب
    اما دگر به چشم ندیدیم خواب را
    در گرم و سرد ملک نکوئی فغان که نیست
    قدری دل پرآتش و چشم پر آب را
    او می‌شود سوار و دل محتشم طپان
    کو پردلی که آید و گیرد رکاب را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha