کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رخش شمعی است دود آن کمند عنبر آلودش
    عجب شمعی که از بالا به پایان می‌رود دودش
    دمی در بزم و صد ره می‌کشد از بیم و امیدم
    عتاب عشوه آمیز و خطاب خنده آلودش
    میان آب و آتش داردم دیوانه وش طفلی
    که در یک لحظه صد ره می‌شوم مقبول و مردودش
    چو گنجشگیست مرغ دل به دست طفل بی‌باکی
    که پیش من عزیزش دارد اما می‌کشد زودش
    من زا لعبت پرستیها دل بازی‌خوری دارم
    که دارد کودکی با صد هزار آزار خشنودش
    بسی در تابم از مردم نوازیهای او با آن
    که می‌دانم به جز بی‌تابی من نیست مقصودش
    طبیب محتشم در عشق پرکاریست کز قدرت
    به الماس جفا خوش می‌کند داغ نمک سودش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha