کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به جرم این که گفتم سوز خود با عالم‌افروزی
    چو شمع استاده‌ام گریان که خواهد کشتنم روزی
    از آن چون کوکبم پیوسته اشک از دیده می‌ریزد
    که چون صبح از دلم سر می‌زند مهر دل‌افروزی
    نگشتی ماه من هر شب ز برج دیگران طالع
    اگر بودی من بی‌خانمان را بخت فیروزی
    ندارم در شب هجران درون کلبهٔ احزان
    به غیر از نالهٔ دم سازی ورای گریهٔ دلسوزی
    ز شادی جهان فارغ ز عیش دهر مستغنی
    دل غم‌پروری داریم و جان محنت اندوزی
    دلم شد چاک چاک از غم کجائی ای کمان ابرو
    که می‌خواهم ز چشم دلنوازت تیر دلدوزی
    نبودی بی‌نظام این نظم صبیان تا به این غایت
    اگر گه گاه بودی محتشم را نکته آموزی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha