کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یار از جعد سمن‌سا مشک بر گل ریخته
    یاسمن را باغبان بر پای سنبل ریخته
    زا لطافت گشته عنب بیز و مشک افشان هوا
    یا صباگرد از خم آن زلف و کاکل ریخته
    تاب کاکل داده و افکنده سنبل را به تاب
    چهره از خوی شسته و ابر به رخ گل ریخته
    در میان شاهدان گل دگر باد بهار
    کرده گل ریزی که خون از چشم بلبل ریخته
    غافل است از دیدهٔ خون ریز شورانگیز من
    آن که خونم را به شمشیر تغافل ریخته
    خون گرم عاشقان گوئی ز خواریهای عشق
    آب حمام است کان گل بی‌تامل ریخته
    محتشم زاری کنان در پای سرو سر کشت
    آبروی خویش از عین تنزل ریخته

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha