کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چراغی آمد و بر آفتاب پهلو زد
    که دست حسن ویش صد طپانچه بر رو زد
    بر این شکار به صد اهتمام اگرچه کشید
    شکار بیشه دیگر کمان ولی او زد
    درین سراچه چو جای دو پادشاه نبود
    یکی برفت و سراپرده را به یک سو زد
    ز سیر دل ره او بست تیر دلدوزی
    که این نهفته از آن گوشه‌های ابرو زد
    ز سحر قوم خبر داد معجز موسی
    زمانه نقش کزان هر دو چشم جادو زد
    ز ناز تا بتوان سنگ در ترازو نه
    که عشق حسن تو را برد و برتر ازو زد
    تو عذر دلبر نو محتشم بخواه که یار
    به تازگی ره یاران ز قد دلجو زد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha