کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو عشق کوس سکون از گران عیاری زد
    قرار خیمه با صحرای بی‌قراری زد
    دو روز ماند عیار حضور قلب درست
    ز اصل سکه چو برنقد کامکاری زد
    خوش آن نگار که چون کار و بار حسن آراست
    حجاب در نظرش دم ز پرده داری زد
    نخست بر سر من تاخت هر شکار انداز
    که بر سمند جفا طبل جان شکاری زد
    به دست مرحمتش کار مرهم آسان است
    کسی که بر دل من این خدنگ کاری زد
    نرفت ناقه لیلی به خود سوی مجنون
    کز آن طرف کشش دست در عماری زد
    نبرد بار به منزل چو محتشم ز جفا
    کسی که پیش رخت لاف پرده‌داری زد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha