کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مهی که شمع رخش نور دیدهٔ من بود
    ز دیده رفت و مرا سوخت این چه رفتن بود
    مرا کشنده‌ترین ورطهٔ محل وداع
    سرشگ رانی آن سر پاکدامن بود
    فکند چشم حسودم جدا ز دوست چه دوست
    یکی که مایهٔ رشگ هزار دشمن بود
    کشید روز به شامم چه شام آن که درو
    ستارهٔ سحر روز مرگ روشن بود
    وزید باد فراقی چه باد آنکه ز دهر
    برندهٔ من بر باد رفته خرمن بود
    رسید سیل فنائی چه سیل آن که رهش
    به مامن من مجنون دشت مسکن بود
    برآمد ابر بلائی چه ابر آن که نخست
    ترشحش ز برای خرابی من بود
    چو یار گرم سفر شد اگرچه شمع صفت
    به باد می‌شد ازو هر سری که بر تن بود
    بسوخت محتشم اول که از سپاه فراق
    ستیزه یزک اندروی آتش افکن بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha