کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هرتار که در طره عنبر شکن استش
    پیوند نهالی برگ جان من استش
    ترسم ز دماغ دل من دود برآرد
    آن دوده که زیب ورق یاسمنستش
    می‌سوزدم از آرزوی رنگی و بوئی
    با آن که گل و لاله چمن در چمنستش
    هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز
    زان جوهر جان دور که در پیرهنستش
    شیرین همه ناز است ولی ناز دل‌آشوب
    از گوشهٔ چشمی است که با کوهکنستش
    گفتم که در آن تنگ شکر جای سخن نیست
    رنجید همانا که درین هم سخن استش
    در سینهٔ گرمم دل آواره در آن کوی
    مرغیست که درآتش سوزان وطنستش
    هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز
    اهلیت سلطانی صد انجمنستش
    گر جان رود از تن نرود محتشم از جا
    کز لطف تو جانی دگر اندر بدنستش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha