محتشم کاشانی
غزل ها
غزل شماره ۳۲۹: هرتار که در طره عنبر شکن استش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرتار که در طره عنبر شکن استش پیوند نهالی برگ جان من استش ترسم ز دماغ دل من دود برآرد آن دوده که زیب ورق یاسمنستش می سوزدم از آرزوی رنگی و بوئی با آن که گل و لاله چمن در چمنستش هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز زان جوهر جان دور که در پیرهنستش شیرین همه ناز است ولی ناز دل آشوب از گوشهٔ چشمی است که با کوهکنستش گفتم که در آن تنگ شکر جای سخن نیست رنجید همانا که درین هم سخن استش در سینهٔ گرمم دل آواره در آن کوی مرغیست که درآتش سوزان وطنستش هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز اهلیت سلطانی صد انجمنستش گر جان رود از تن نرود محتشم از جا کز لطف تو جانی دگر اندر بدنستش محتشم کاشانی