کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بود شهری و مهی آن نیز محمل بست و رفت
    کرد خود بدمهری و تهمت به صد دل بست و رفت
    بود محل بندی لیل ز باد روزگار
    محملی کز ناز آن شیرین شمایل بست و رفت
    تا نگردم گرد دام زلف دیگر مهوشان
    پای پروازم به آن مشگین سلاسل بست و رفت
    دل به راه او چو مرغ نیم به سمل می‌طپید
    او به فتراک خودش چون صید به سمل بست و رفت
    تا گشاید بر که از ما قایلان درد خویش
    چشم لطفی کز من آن بی‌درد و غافل بست و رفت
    خود در آب چشم خویشم غرق و می‌سوزم که او
    غافل از سیل چنین پرزور محمل بست و رفت
    لال بادا محتشم با همدمان کان تازه گل
    رخت ازین گلشن ز غوغای عنا دل بست و رفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha