کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مکش بر دیده ای خورشید خاک آن کف پا را
    مکن با خاک یکسان توتیای دیده ما را
    بهر تاری ز جعد سنبلش دل بسته شیدایی
    صبا بر هم مزن جمعیت دلهای شیدا را
    دلم را کرد از زهر غم افلاک دوران پر
    بیک جام شکسته کرد خالی هفت مینا را
    ملک را نیست چون خورشید رخسار تو زیبایی
    عیانست این نمی پوشد کسی رخسار زیبا را
    تو سایه بر زمین انداختی یا دید خورشیدت
    ترا در بر گرفت و بر زمین انداخت عیسا را
    تمنای بقای عمر در دل داشتم اما
    برون کرد آرزوی تیغت از دل این تمنا را
    فضولی زین سبب خونابه را در دیده جا کردم
    که می آرد بخاطر هر دم آن گلبرگ رعنا را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha