کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز رنگ اشک دانستم که بی لعلش جگر خون شد
    نشانم کس نداد از دل ندانم حال او چون شد
    بفرقم موی ژولیدست یا آن زلف را دیدم
    مرا از غیر سودایی که در سر بود بیرون شد
    نمی دانم که بر تو عاشقم عشق اینچنین باید
    کمالی نیست مجنون را اگر داند که مجنون شد
    ز اشک من مکن نفرت مکش دامن که خونست این
    نه خونابیست کز عکس گل روی تو گلگون شد
    چرا سرگشته ام زینسان مگر سر رشته آهم
    که مربوطست با من بسته بر دولاب گردون شد
    مگر شد ذره ذره نور چشمم صرف رخسارت
    که نور چشم من کم حسن رخسار تو افزون شد
    فضولی دست رس گر یافتم بر وصف آن قامت
    سبب توفیق ادراک بلند و طبع موزون شد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha