کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون
    مرا صد قطره خونابه شد از چشم تر بیرون
    مگر خورشید در عشقت قبایی می درد هر شب
    که از جیب دگر می آورد هر صبح سر بیرون
    درون پرده شد از شرم رویت آفتاب امشب
    ندارد آبرو زین پرده گر آید دگر بیرون
    ز حسرت آه آتشناک از دل می کشم هر گه
    که آید تیر خون آلوده او از جگر بیرون
    خیال نوک مژگانت گر افتد در دل دریا
    نخواهد آمدن ناسفته از دریا گهر بیرون
    نمی دانم چرا عشاق را کشتند در کویش
    نکشتند آنچنان آن قوم را کاید خبر بیرون
    فضولی می رسد در دهر هر دم محنتی بر من
    بباید رفت زین محنت سرای پر خطر بیرون

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha