فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۳۵۰: شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد آن گل چهره باز از خانه با عزم سفر بیرون مرا صد قطره خونابه شد از چشم تر بیرون مگر خورشید در عشقت قبایی می درد هر شب که از جیب دگر می آورد هر صبح سر بیرون درون پرده شد از شرم رویت آفتاب امشب ندارد آبرو زین پرده گر آید دگر بیرون ز حسرت آه آتشناک از دل می کشم هر گه که آید تیر خون آلوده او از جگر بیرون خیال نوک مژگانت گر افتد در دل دریا نخواهد آمدن ناسفته از دریا گهر بیرون نمی دانم چرا عشاق را کشتند در کویش نکشتند آنچنان آن قوم را کاید خبر بیرون فضولی می رسد در دهر هر دم محنتی بر من بباید رفت زین محنت سرای پر خطر بیرون فضولی بغدادی