کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رنجیدم از دل خواهمش زلف ستمکاری برد
    گردد هزاران پاره و هر پاره را تاری برد
    تنها نه یار من همین با من ندارد یاری
    یاری نمی بینم که او غم از دل یاری برد
    خونی که در دل داشتم با خاک کویش ریختم
    تا کی دل بی طاقتم هر جا رود باری برد
    پیش چراغ ای شمع جولان مکن مپسند دل
    هر دم ز بهر سایه ات رشکی ز دیواری برد
    آن غمزه را رخصت مده کز عشوه سازی هر زمان
    آزار شیدایی دهد آرام افکاری برد
    بر خود خیال زیستن بسته دل بی خود ولی
    مشکل که آن خونخواره جان از چون تو خونخواری برد
    شادم فضولی زانکه ره بردم بخاک کوی او
    خوش آنکه شیدا بلبلی راهی بگلزاری برد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha