فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۸: رنجیدم از دل خواهمش زلف ستمکاری برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رنجیدم از دل خواهمش زلف ستمکاری برد گردد هزاران پاره و هر پاره را تاری برد تنها نه یار من همین با من ندارد یاری یاری نمی بینم که او غم از دل یاری برد خونی که در دل داشتم با خاک کویش ریختم تا کی دل بی طاقتم هر جا رود باری برد پیش چراغ ای شمع جولان مکن مپسند دل هر دم ز بهر سایه ات رشکی ز دیواری برد آن غمزه را رخصت مده کز عشوه سازی هر زمان آزار شیدایی دهد آرام افکاری برد بر خود خیال زیستن بسته دل بی خود ولی مشکل که آن خونخواره جان از چون تو خونخواری برد شادم فضولی زانکه ره بردم بخاک کوی او خوش آنکه شیدا بلبلی راهی بگلزاری برد فضولی بغدادی