کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سر می کند همیشه فدا بهر یار شمع
    دارد درین روش قدم استوار شمع
    سودای کاکل صنمی هست در سرش
    کز دود دل شدست سیه روزگار شمع
    گر نیست آتشی ز هوای تو در سرش
    چون من چراست با مژه اشکبار شمع
    دارد ز شمع روی تو در سینه آتشی
    بی وجه نیست این که ندارد قرار شمع
    سرگرم آفتاب و شانست زین سبب
    دارد همیشه گریه بی اختیار شمع
    بی آفتاب روی تو روشن نمی شود
    روزم اگر چو چرخ فروزم هزار شمع
    بی برق آه نیست فضولی بروز غم
    او را همین بس است بشبهای تار شمع

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha