کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ماه من کز لعل لب کامی بهر ناکام داد
    خواستم من نیز کام خود مرا دشنام داد
    برد هوشم را بدشنامی لبش یا ساقی
    بهر مستی از می تلخی مرا یک جام داد
    مضطرب بودم که آیا چیست قدرم پیش او
    اضطرابم را بدشنامی لبش آرام داد
    مردم از ذوقی که در دشنام آن لب یافتم
    جان فدای نشأه کان باده گلفام داد
    چیست جرم من که مخصوصم بداغ هجر کرد
    آنکه بر خوان وصال خود صلای عام داد
    بس که هوشم برد گفتارش ندانستم که او
    وعده کشتن مرا یا مژده انعام داد
    با فضولی محنت ایام را کاری نماند
    بی خودی او را نجات از محنت ایام داد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha