کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چنان بنهفته ضعف تن مرا لطف بدن او را
    که رفته عمرها نی او مرا دیده نه من او را
    ز درد عشق و داغ هجر می نالم خوش آن رندی
    که نی اندیشه جانست و نی پروای تن او را
    غمت در سینه دارم شمع را کی سوز من باشد
    ندارد جسم او جانی چه باک از سوختن او را
    ندارد بر زبان جز راز عشقت شمع می دانم
    که آخر گشته بیرون می برند از انجمن او را
    بکوه بیستون نقشی که دیدی نیست جز شیرین
    زده بر سنگ از رشک جمالت کوهکن او را
    بت است آن سنگدل این بس کمال معجز عشقم
    که می آرم باظهار تظلم در سخن او را
    فضولی سوخت بر تن داغهای تازه سر تا پا
    که نشناسند در کوی تو از داغ کهن او را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha