کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هست می گویند خالی آن غدار آل را
    چشم کی برداشتم ز ابرو که بینم خال را
    چشم بگشادی ندیدم مرغ دل را جای خود
    غالبا شد صید آن شبها ز مشکین بال را
    ای بهر نوک مژه برده دلی در خواب او
    جمع کن یک لحظه دلهای پریشان حال را
    هفته شد دیدن آن مه نشد روزی مرا
    آه اگر زین گونه در غم بگذرانم سال را
    گفتمش با قد خم زان خال دور افتاده ام
    گفت با کی نیست گر نقطه نباشد دال را
    با تو خوش حالیم در دشت جنون ای دود آه
    کم مفرما از سر ما سایه اقبال را
    می جهد چشم فضولی وین ز موج اشک نیست
    غالبا می بینم آن رخسار فرخ فال را

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha