کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    برخسارت دمی دل دیده خونبار نگشاید
    که سیلی از سرشک آن بر رخسار نگشاید
    ز بار غم نرستم در ره عشق و چنین باید
    که ره رو در مهالک تا تواند بار نگشاید
    بجان دادن نجات از عقد گیسویش نیابد دل
    بآسانی کسی این عقده دشوار نگشاید
    نیارم جز شکایت بر زبان از یار در هر جا
    چرا بر من زبان طعنه اغیار نگشاید
    گره شد در دل ما این تحیر کز چه رو یارب
    دل ما چون گره زان زلف عنبر بار نگشاید
    چه باشد گر نشوید خاک راهش گریه از چشمم
    وزان مه بر دل زارم در آزار نگشاید
    فضولی کی تواند بست بر خود زیور تقوی
    مگر آن ماه طلعت پرده از رخسار نگشاید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha