کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ملک را گر نظر بر قد آن سرو روان افتد
    سراسیمه چو مرغ تیر خورده ز آسمان افتد
    مپوش از من رخ ای خورشید مپسند این که چون شمعم
    همه شب تا سحر آتش بمغز استخوان افتد
    مگو ای دل بشمع محفل از سوز درون حرفی
    مکن کاری که این راز نهان در هر زمان افتد
    بلا را نیست قابل جز صفای دل عجب نبود
    اگر زان شمع چون آیینه ام آتش بجان افتد
    فکندی زلف بر رخ اضطرابی کرد دل پیدا
    چو مرغی کش بناگه آتش اندر آشیان افتد
    بمقصد راه کم جو از رکوع ای زاهد گم ره
    که بسیار آزمودم تیر کج کم بر نشان افتد
    فضولی صبح سان دم می زنی از مهر رخسارش
    نمی ترسی از آندم کز تو آتش در جهان افتد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha