فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۵: ملک را گر نظر بر قد آن سرو روان افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ملک را گر نظر بر قد آن سرو روان افتد سراسیمه چو مرغ تیر خورده ز آسمان افتد مپوش از من رخ ای خورشید مپسند این که چون شمعم همه شب تا سحر آتش بمغز استخوان افتد مگو ای دل بشمع محفل از سوز درون حرفی مکن کاری که این راز نهان در هر زمان افتد بلا را نیست قابل جز صفای دل عجب نبود اگر زان شمع چون آیینه ام آتش بجان افتد فکندی زلف بر رخ اضطرابی کرد دل پیدا چو مرغی کش بناگه آتش اندر آشیان افتد بمقصد راه کم جو از رکوع ای زاهد گم ره که بسیار آزمودم تیر کج کم بر نشان افتد فضولی صبح سان دم می زنی از مهر رخسارش نمی ترسی از آندم کز تو آتش در جهان افتد فضولی بغدادی