کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای دل بسی ز محنت هجران نمانده است
    خوش باش کین معامله چندان نمانده است
    جان را ز بیم هجر بجانان سپرده ام
    هجری میانه من و جانان نمانده است
    از اشک چشم تر زده آبی بر آتشم
    سوزی که داشت سینه سوزان نمانده است
    امیدواریی که دل از یار داشت هست
    اندیشه که بود ز حرمان نمانده است
    شکر خدا ز درد سرم رسته اند خلق
    در من ز ضعف طاقت افغان نمانده است
    دوران نموده است مداری بکام دل
    دل را شکایت از غم دوران نمانده است
    حیران آن جمال نه چشم منست و بس
    چشمی نمانده است که حیران نمانده است
    جان دادنم به مژده وصل تو آرزوست
    با آنکه در فراق توام جان نماند است
    دارم فضولی از غم عالم فراغتی
    گویا دلی که بود مرا آن نمانده است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha