کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مرا هر گه که پندی می دهد با چشم تر ناصح
    نهال محنتم را می دهد آب دگر ناصح
    بس است این سوز در من گر نصیحت نشنود زین بس
    بدم هر دم نسازد آتشم را تیزتر ناصح
    مرا گوید که مردم را بافغان درد سر کم ده
    نمی دانم چه حاصل می کند زین درد سر ناصح
    نصیحت می کند کز خلق پنهان دار دردت را
    ندارد غالبا از درد پنهانم خبر ناصح
    بپند ناصح از خون جگر خوردن نگردم بس
    ز من از من بتر صد داغ دارد بر جگر ناصح
    گشود از پند سیل خونم از مژگان نمی دانم
    زبان بگشاد یا زد بر رک دل نیشتر ناصح
    فضولی راحتی گر بایدت از موج خون سدی
    ببند اطراف خود تا کم کند سویت گذر ناصح

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha