کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    کسی در عاشقی از سوی پنهانم خبر دارد
    که چون من آتشی در سینه داغی بر جگر دارد
    بزن دستی بدامان سرشک ای چشم ترک امشب
    چو دامانش غباری چهره ام زان خاک در دارد
    بگیر ای باد با خاک ره او رخنه چشمم
    که نزهتگاه دل بیم خلل زین رهگذر دارد
    مرا ساقی طریق بی خودی بنما که می بینم
    ره هشیاریم از مستی چشمش خطر دارد
    ز خونریزی بتیرت نسبتی دارند زانست این
    که با مژگان خونین مردم چشمم نظر دارد
    چو سایه بر رهش افتاده ام کاری کن ای طالع
    که آید آفتاب من مرا از خاک بردارد
    فضولی با خیال لعل میگون بتان هر دم
    چو می در جام صد گرداب خون در چشم تر دارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha