کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    باکوی تو از روضه رضوان نتوان گفت
    با روی تو از حور و زغلمان نتوان گفت
    از عاشق دیوانه مجوئید سلامت
    با بیخبران از سر و سامان نتوان گفت
    با زاهد بی ذوق مگو سر اناالحق
    اسرار سلاطین چو بعامان نتوان گفت
    خورشید صفت ز آینه جمله ذرات
    چون گشت عیان روی تو، پنهان نتوان گفت
    درد دل عاشق نشود به بمداوا
    با درد و غم عشق ز درمان نتوان گفت
    حسن تو ندانم به چه تشبیه توان کرد
    خورشید جمالت مه تابان نتوان گفت
    عاشق ز غم عشق چو شد بی دل و بی دین
    باوی دگر از کفر و ز ایمان نتوان گفت
    دلدار که پیمان شکن و جور و جفا خوست
    باوی سخن از مهر و ز پیمان نتوان گفت
    جانا چه کند چاره این درد اسیری
    چون حال و دل خویش بجانان نتوان گفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha