کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خیل غمت بجور و جفا ملک جان گرفت
    دل تن نهاد و دامن شادی روان گرفت
    ای دل ره عدم چو گرفتی از آن میان
    جانم ز هستی تو کناری نهان گرفت
    آید همیشه اشک بدریوزه پیش تو
    اوسایل است و راه نشاید برآن گرفت
    دل مرکب قرار بمیدان عشق تاخت
    چون شهسوار درد تو آمد عنان گرفت
    تا لذت شراب غمت یافت کام جان
    سرخوش شد و بمصطبه پای دنان گرفت
    چون حسن تو بحور و بغلمان ظهور کرد
    زاهد چنان هوای جنان از چنان گرفت
    زلف تو داشت جان اسیری ببند خویش
    رویت بصد لطافتش آخر ضمان گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha