کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جهان رانور رویت روشنی داد
    ز قید ظلمت او را کرد آزاد
    به نور روی تو بیناست چشمم
    چنین بودست و تا بادا چنین باد
    بجستم داد دل از وصل جانان
    هزاران داد جان از داد دل داد
    غم عشق است درمان دل من
    مبادا جان عاشق بی غمت شاد
    وجودم در ازل استاد دانا
    به عشق و درد و غم بنیاد بنهاد
    شراب عشق را در کام جان ریخت
    خراب آباد جانم زان شد آباد
    بدرد و محنت و غم رفت عمرم
    همانا مادرم بهر همین زاد
    ز شوقت حال من سوز است و زاری
    نیاوردی دمی از حال من یاد
    اسیری سوخت آخر ز آتش شوق
    غم عشق تو خاکش داد برباد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha