کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو از روز ازل رندی و قلاشی است آئینم
    بجز عشق تو ورزیدن نباشد مذهب و دینم
    ز شمع روی تو آتش فتاد اندر دل و جانم
    مگر آب لب لعلت دهد زین سوز تسکینم
    رخت از ظلمت زلفت اسیر قید می دانم
    ز نور رویت آزادی ز هر قیدی همی بینم
    ندارم خسرو خوبان ز دامان تو دست از چه
    چو فرهاد از غم عشقت برآید جان شیرینم
    عجب کز غمزه شوخت سلامت جان برم آخر
    چنین کان چشم فتانت میان دربست برکینم
    دل ریش مرا درد تو آمد مرهم ای دلبر
    ز جان برخیزم ار یک لحظه بی درد تو بنشینم
    زقید عشقم آزادی اسیری تا ابد نبود
    چوبهر عاشقی حکم ازل کردست تعیینم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha