کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دوش یارم پرده از رخسار خود بگشاده بود
    گویی از حسنش قیامت در جهان افتاده بود
    در ملاحت مثل او هرگز ندیدم در جهان
    آن پری رو گوئیا در حسن حوری زاده بود
    وه چه عیشی داشتم کز چشم مست و روی او
    شاهد و شمع و شراب و مطرب آماده بود
    مجلس همچون بهشت و یارحوری در کنار
    در میان این مطرب از جام لعلش باده بود
    چون حمایل ساعد سیمین او در گردنم
    بر رخ زردم رخ خورشید وش بنهاده بود
    دست ما بگرفته یار و در برخود میکشید
    دولت عالم چگویم دوش دستم داده بود
    در جمال نوربخش او اسیری والهی
    بیخود از خود گشته وز قید جهان آزاده بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha