کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    در یم نثر نظم یک قطره است
    در خموشی توئی یقین دریا
    خمشی اصل و گفتگو فرع است
    مصطفی چشمه است و شرعش آب
    شرع فرع است و مصطفی اصل است
    همچنانی تو نیز چون جوئی
    گاه در صلح و گاه در جنگی
    گاه گردی خراب و گه معمور
    گه کنی خانه ها ز حشت و ز طین
    صورت از تست دائماً آباد
    تو چو بحری و فعل تو قطره
    همچنین است فعل و قول رسول
    صدهزاران چو شرع از او برخاست
    پس چنین زو برند و کم نشود
    نی که بوجهل در بدی بود آن
    زان بدیهاش هیچ کم میشد
    بود مانند چشمه جوشنده
    لیکن آن ظلمت است و آن نور است
    این کند کور و آن ببخشد چشم
    آن دهد حور و جنت و کوثر

     

    در خور خامشی سخن ذره است
    شبنمی چون شوی بلب گویا
    خمشی احمد و سخن شرع است
    مصطفی آفتاب و شرعش تاب
    مصطفی جد و شرع چون نسل است
    مثل او بحر و چشمه و جوئی
    گاه دمساز مطرب و چنگی
    گه شوی مست و گه شوی مخمور
    گه شود شادمان ز تو غمگین
    هم معانی ز تو خوش و دلشاد
    تو چو شمسی و قول تو ذره
    فهم کن این مشو ز فکر ملول
    وی از ان نی فزون شد ونی کاست
    زاب بحرش خورند و کم نشود
    که نظیرش ندید کس بجهان
    بلکه هر لحظه در فزونی بد
    نزد جنسش چو ماه رخشنده
    این همه ماتم آن همه سور است
    آن دهد حلم و این کند پر خشم
    این برد بیگمان بقعر سقر

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha